بسم الله الرحمن الرحیم
الان که دارم این نامه رو مینویسم با خودم میگم ای کاش کسی بود که برای من هم اینجوری نامه بنویسه ولی من تو دنیا آدمای کمی رو دارم و اوناهم که نامه نویس نیستن؛ الان دوازده سال سن داری و من از هفده هجده سالگی دارم برات نامه مینویسم؛ میخوام چند تا خطر و اشتباهت رو گوشزد کنم هم یاد آوری و تذکری بشه برای خودم و هم راهنمایی برای آینده بهتر تو.
الان داری سال ششم رو میگذرونی و سفت و سخت درس میخونی که یا تیزهوشان قبول شی یا نمونه دولتی و مطمئن باش که نمونه دولتی قبول میشی، تو نیمه اول هفتم درس تو از همه بهتره ولی قراره یه اتفاقایی بیفته که خراب بشی، اصلا با بقیه رفاقت نکن که مثل زهر میمونه فقط دو نفری که بعدا خودت میفهمی و حتی تا الان که دارم این نامه رو برات مینویسم باهم دوستیم با اونا دوستی کن.
تو به سن بلوغ میرسی و نه پدرت سواد کافی داره بهت بگه که قراره چه اتفاقهای خطرناکی بیفته و نه اشخاص فامیل که ادعای محبت میکنن، البته وظیفۀ پدره ولی خب شد حسرتی تو دلم که کاش یکی قبل بلوغ بهم میگفت قضیه چیه و من میتونستم بهتر این سن خطیر رو بگذرونم؛ ولی بعدا مدرسه یه اردوی مشهد میبره که همه چی حل میشه و میشه پایه و بنیان اعتقادی که الان داری و مذهبی شدنت. و مطمئن باش نمیذارم این اتفاق برای بچه های خودم بیفته اگر عمری باشه انشاءالله، بگذریم.
تو صورت و بدنت جوشهای شدیدی میزنی، قیافه قشنگی که داشتی به فنا میره و دیگه هم برنخواهد گشت، نه اینکه قیافه ات بد میشه ولی مثل اون موقع خوشگل هم نمیشه. تو هفتم سعی کن با مامان بخاطر نماز صبح بلند نکردنت (که البته خودت هم مقصر بودی) دعوا نکنی، چون مامان میره دست به کار خطرناکی میزنه و به معلمی که همیشه دوستش خواهی داشت میگه و اونم روضه میخونه و اشکت در میاد، ولکن اصلا.
راستی مامان میگه که ورزش رو ول کنی و دیگه کشتی و ادامه ندی ولی یذره مخالفت کن و ادامه بده که من ادامه ندادم.
هشتم هم عادی و با اتفاقهای معمولی میگذره ولی نهم.
نهم معلم ریاضی که گفتم برات روضه میخونه و تو عاشقشی با حرف چند دانش آموز و اولیای نادان، ریاضی سال نهم رو بر نمیداره و دوباره بخاطر آزمون های تیزهوشان و نمونه دولتی معلم ریاضی های بدی میارن که میخوام این نکته مهم رو بهت بگم، تو بخاطر وابسته شدن به اون معلم ریاضی به ریاضی سال نهمت لطمه میخوره و تا دوازدهم که من باشم کشیده میشه پس خواهش میکنم که معلمای جدید رو ول کن و فقط به درس دادنشون گوش بده و هیچ که بعدا به مشکل بر نخوری.
قبل عید خواهشا نرو تو کلاس تاریک فیلم ترسناک ببین که تا یکسال خواهی ترسید. نرو نرو نرو.
نکته بعدی اینه که نباید دیگه آزمون نمونه دولتی شرکت کنی چون از این به بعد نه تنها خیری نداره بلکه سراسر ضرره. برو عادی و برای کنکور تلاش کن تو هوش و حافظه و استعداد خوبی داری که بعدها کشف میکنی و افسوس فرصت های از دست رفته رو میخوری.
قبل از اینکه وارد سال دهم بشی یکدفعه وضعیت جسمیت بحرانی میشه، میبرنت دکتر شهرستان که اونم یه نسخه مینویسه که روزی باید ۱۳ تا کپسول بخوری با یه رژیم سفت و سخت. بعد که این نسخه تموم میشه بهت میگه که داشتی سرطان معده میگرفتی و اگه چند ماه دیر تر میومدی مطمئن باش سرطان گرفته بودی! چی بگم والا اون که اینجوری میگفت و منم هیچ نظری درباره راست و دروغش ندارم. ولی اینم بدون که قرص خوردنت بخاطر بیماریت تا الانم تموم نشده و هنوزم قرص میخوری.
با مامان و بابا کم دعوا کن میدونم سن بلوغه و سخته ولی سعی کن رو اعصابت کار کنی و مامان بابا رو بهتر بشناسی و کمتر ازشون عصبانی بشی و حرص بخوری مطمئن باش تهش پشیمونیه.
و اینکه روزی دوبار مسواک بزن، ورزش رو ترک نکن، نمازت رو نذار قضا بشه لطفا که بعدا قضا کردنش میشه هفت خوان رستم.
بعدها تو سال یازدهم حدود چندماه افسردگی میگیری که با قرص و دارو حل میشه.
خیلی تنها میشی که شاید به افسردگی ربطی داشته باشه، بعد سال نهم به دین یه علاقۀ خاصی پیدا میکنی که خیلی خوبه شروع کن به مطالعه و به حرف هیچکس گوش نده فقط مطالعه کن.
و در آخر بگم که هیچکاری نمیشه کرد و همۀ این اتفاق ها میفته، شاید تو مدرسه خراب میشی که با جنبه تر بشی، این سختی هارو میکشی که مقاوم تر بشی و اصلا شاید آینده ای داشته باشی که لازمۀ اش سختی های زیاده، نمیدونم.
شاید فیلم ترسناک دیدنت و افسردگی ات باعث این بشه که دیگه بعدا از هیچی نترسی، باورت میشه تو دیگه از تنهایی و تاریکی نه تنها نمیترسی بلکه لذت هم خواهی برد.
فقط هیچوقت خدا رو ول نکن همیشه به ریسمانش چنگ بزن که این برای تو بهتره.
کاش میشد به این نامه عمل کنی.
التماس دعا ای پسر بدون گناه و دلپاک.
یا علی و خدانگهدار - ۱۳۹۸/۷/۱۸
درباره این سایت