+ الان باید درس بخونم اما یذره نسبت به درس خوندن سرد شدم ولی قول میدم که تو تعطیلات دوبرابر جبران کنم.
++ نمیدونم این داستان رو شنیدید یا نه!؟
در سفری هم که مرحوم مطهری به اعتاب عالیات مشرف شدند، نشانی منزل آقا حاج سیدهاشم را بنده به ایشان دادم و در کربلا دو بار به محضرشان مشرف شدهاند، یک بار ساعتی خدمتشان میرسند و بار دوم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مینمایند.
مرحوم مطهری در مراجعت از این ملاقاتها بسیار مشعوف بودند و میفرمودند: در یک بار که خدمتشان بودم، از من پرسیدند: نماز را چگونه میخوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات آن دارم. فرمودند: پس کی نماز میخوانی؟ در نماز توجهت به خدا باشد و بس! توجه به معانی مکن!
انصافاً این جملة ایشان حاوی اسرار و دقایقی است و حق مطلب همین طور است که افاده فرموده اند.
روح مجرد، ص 162-159.
خب تو مطالعاتی که داشتم به این داستان برخوردم، البته وقتی که دیگه نتونستم مطالعاتم رو ادامه بدم، بازم نمازهام توفیقی نداشت.
ولی چند شب پیش سر نماز که داشتم با خدا راز و نیاز میکردم یه لحظه یاد حضرت علی افتادم، همونجا که تیر و از پای مبارک سر نماز کشیدن بیرون.
حالا یه سوال تیر و سوزن و خون و خونریزی پیشکش، اگر یه جای بدنمون خارش بگیره یا هر اتفاق حواس پرت کننده دیگه ای؛ ما مثل اون حضرت حواسمون پرت نمی شه!؟
بعد میگیم که چرا اینجوری چرا اونجوری؛ نباید دنبال علت باشیم، علت ها همه پیش خودمونه.
درباره این سایت